ادای احترام به نابغه مرموز گروه – رولینگ استون

اگر یکی وجود دارد لحظه ای که نبوغ رابی رابرتسون را خلاصه می کند همان لحظه است آخرین والس وقتی بازی می کنند فرقی نمی کند.» هر پنج برادر در گروه طوری بازی می کنند که انگار در حال خواندن ذهن یکدیگر هستند. همه جزئیات کامل هستند: گیتار رابرتسون، صدای ریک دانکو، ساکسیفون گارث هادسون. آنها از تنهایی می خوانند، اما با صدایی که فقط رفقای مورد اعتماد می توانند با هم خلق کنند. اما شنیده می شود که این پسرها از قبل برای مرگ برادرشان عزادار هستند. این کنسرت خداحافظی معروف آن‌ها در روز شکرگزاری 1976 است. رابرتسون با طاووس‌هایی که روی تبر خود می‌رقصند، انگار دوست دارد جلوی دوربین باشد، اما در گیتار او اصلاً غرور وجود ندارد – فقط دردی به اندازه صدای دانکو.

به همین دلیل است که جهان عزادار رابی رابرتسون است که روز چهارشنبه در سن 80 سالگی درگذشت. این گروه بهترین فانتزی راک اند رول دوستی بود و آهنگ های کلاسیک رابرتسون در این راه پیشرو بودند. هیچ گروهی مثل این نماد جامعه نبود. وقتی صدایشان قطع می شود، می توانید این روح را با آهنگ هایی مانند «وزن» بشنوید: «بار را درست روی من بگذار.» آنها به اندازه مردان شاد رابین هود، پنج کانادایی و یک آرکانسان، «باند» بودند. در وودستاک زندگی می کرد. رابی رابرتسون ترانه سرای مرموز در مرکز بود – شعبده باز گیتار بی صدا در یک گروه آواز. باب دیلن او را “تنها نابغه گیتار ریاضی که تا به حال ملاقات کرده ام که با صدای محافظ عقبش عصبیم را آزار نمی دهد” نامیده است.

این یک لحظه است آخرین والس جایی که رابرتسون سرش را تکان می دهد و دلیل ترک گروه را توضیح می دهد. او به مارتین اسکورسیزی می‌گوید: «چیزهای بزرگ زیادی در این راه رخ داده است. “هنک ویلیامز. رفیق شفیق. اوتیس ردینگ. جنیس. جیمی هندریکس. الویس این یک روش غیرممکن خونین زندگی است.» او در خیابان صحبت می کند. اما او ممکن است در مورد دوستی نیز صحبت کند. گروه دارای یک جادوی پنج طرفه منحصربه‌فرد بود که آن‌ها را تا زمانی که به باری تبدیل شدند که دیگر نمی‌توانستند تحمل کنند، حفظ کرد. برای او، این همه با هم بودن واقعاً یک راه غیرممکن زندگی بود.

رابرتسون علیرغم اینکه پسری کانادایی با مادری موهاوک و پدری یهودی بود، برخی از پاک نشدنی‌ترین آهنگ‌ها را درباره آمریکا نوشت. او تنها 16 سال داشت که با رونی هاوکینز، کهنه‌کار راکابیلی جنوبی به تور رفت. او یک خارجی بود، اما او به اطراف آمریکا نگاه کرد و عاشق شد. او در سال 1991 به موزیسین گفت: “همه چیز صاف تر و مرطوب تر و باتلاق تر می شود و شما بوی خاک را حس می کنید.” اما قابل توجه ترین چیز ریتم مکان بود. مردم به ریتم راه می رفتند و این شعار را سر می دادند. وقتی در کنار رودخانه در هلنا قدم می زدم جریان به نظر می رسید که در ریتم است، و فکر کردم، “جای تعجب نیست که این موسیقی از اینجا می آید – ریتم از قبل وجود دارد.” شب چیزی شنیدم و نمی دانستم حیوان است، سازدهنی یا قطار، اما چون برای من مثل موسیقی بود، همه چیز شبیه موسیقی بود.»

مردم در سراسر جهان عاشق دوستی گروه شدند. دیدن این بچه ها در عکس های اولین آلبوم سال 1968 برای طرفداران راک شوکه کننده بود موسیقی بیگ پینک. آن‌ها حتی با خانواده‌هایشان عکس گرفتند و روی آن نوشته بودند: «بعد از نزدیکان». این در زمان جنگ نسلی غیرقابل تصور بود. برای جلد رولینگ استون در سال 1968، آنها برای الیوت ام. لندی در یک تصویر کلاسیک ژست گرفتند: این پنج نفر به هم فشرده روی نیمکتی در ساحل رودخانه نشسته بودند و به جنگل های پوشیده از برف نگاه می کردند. آنها پشت به دوربین می ایستند و کت و شلوار پیرمردشان را می پوشند. (مردم فقط تصور می کردند که در آن خوابیده اند.) آنها این روحیه را در یکی از عناوین آلبوم خود در دهه 70 خلاصه کردند: زیر پتو گیر کرده.

اما مانند بسیاری از گروه های دیگر، این برادری تماماً بر سر پول بود. همانطور که همه می دانند، لوون هلم از رابرتسون احساس سوختگی کرد و تا زمان مرگش از او شکایت کرد. در نمایه غم انگیز رولینگ استون هلم در سال 2000 توسط اسکات اسپنسر، صحنه ای در روز تشییع جنازه ریک دانکو وجود دارد. هلم که در رستوران چینی همسایه نشسته است، نمی تواند خود را به داخل خانه بیاورد، زیرا می داند که رابرتسون آنجا خواهد بود. او فقط نمی تواند. لوون تسلیم می شود و مراسم خاکسپاری ریک را ترک می کند در حالی که رابی مداحی می کند. این مقاله خاطرنشان می کند که وقتی او می گوید: “من کلماتی را که شما خواندید نوشتم” موجی می شود.

رابرتسون در پروفایل هلم اشاره کرد: “من قبل از اینکه لوون را ملاقات کنم، آهنگ می نوشتم.” “متاسفم، من فقط سخت تر از بقیه کار کردم. یکی باید رهبری کند، یکی باید نقشه را ترسیم کند. بچه ها مسئول تنظیم ها بودند، اما این چیزی است که یک گروه را می سازد، این وظیفه لعنتی شماست.»

رابرتسون که در گروه های موسیقی بزرگ شد، با یک درامر با روحیه جنوبی به نام لوون هلم آشنا شد که سه سال بزرگتر بود. وقتی لوون برای رونی هاوکینز کنسرت داشت، به رئیس جدیدش در مورد این پسر کانادایی گفت که می توانست بازی کند. بنابراین رابی با قطار به فایت ویل، آرکانزاس رفت، جایی که هم گروه های جدیدش به لباس های زمستانی او خندیدند. هلم مربی او بود و قطعات گیتار را به او یاد داد. رابرتسون به یاد می آورد: «او بهترین دوست و برادر بزرگم بود. او ترفندهای تجارت را به من آموخت.»

هاوکینز فرزندان خردسال دیگری را به عهده گرفت – ریک دانکو، ریچارد مانوئل، گارث هادسون. آنها یک دسته خوش تیپ بودند که تصادفی نبود. هاوکینز می خواست که هاکس یک جوان جذاب باشد تا دختران را در این برنامه جذب کند. این یکی از بسیاری از پارادوکس‌های شگفت‌انگیز گروه است که آن‌ها مانند یک گروه پسربچه کنار هم قرار گرفتند تا خیال‌پردازی آمریکایی را که هیچ‌کس جز لوون در داخل آن نمی‌دانست، زندگی کنند.

رابرتسون با یک نوع سختکوش، ضربه زننده و تحت اللفظی متمایز بود. با فاکنر، اشتاین بک و کامو، او بر مسیرهای طولانی و خسته کننده جاده غلبه کرده است. رونی هاوکینز وقتی او را در حال خواندن گرفتار کرد می خواست او را اخراج کند. «من این کتاب را خواندم راه های ذن رابرتسون به موزیسین گفت. «راه های لعنتی ذن لعنتی. در گروه لعنتی من لعنتی پسرم. او فقط ناامید شده بود.»

در کمال تعجب، هاکس تورهای بزرگ خود را با باب دیلن انجام دادند – گروه گاراژی تیره و تار که با راک اند رول جدیدشان به یک رسوایی بین المللی تبدیل شد. اگر اهل دیلن هستید، می‌توانید هر شب تور دیلن/هاکس 1966، از پرت تا کپنهاگ، از دوبلین تا پاریس را برای سال‌ها وسواس داشته باشید. شب های مورد علاقه من سیدنی و لیورپول هستند، اما معروف ترین کنسرت این است منچستر، جایی که یکی از طرفداران فریاد می‌زند «یوداس!» رابرتسون با باتوم الکتریکی هیولا‌انگیز خود برای فینال بزرگ، «مثل رولینگ استون» پاسخ می‌دهد، و از دستور دیلن برای «بلند بازی کن لعنتی» اطاعت می‌کند.

گیتار رابرتسون همخوانی کاملی برای دیلن بود – دردهای دردناک او در پایان «یکی از ما باید بداند» یا زوزه شبح‌آمیزش از برق در «به نظر می‌رسد مثل یک انجماد بیرون می‌آید»، پیش‌نویس اولیه‌ای “چشم انداز یوهانا.” دیلن عاشق گوش دادن به پسرها بود که در حال سرگرمی هستند، مانند «می‌توانی لطفاً از پنجره خود بیرون خزیدن؟» بر رابرتسون با آهنگ محبوب قدیمی‌اش «او اکنون معشوق توست» آرام گرفت، و در حالی که دیلن به تمسخر گفت: «بله، و تو، کمی احساس تنفر داشت.» ، شما فقط می نشینید و زیرسیگاری می خواهید – اینطور نیست؟ برای رسیدن به?

در ووداستاک، هاکس به «باند» تبدیل شد و با هم در خانه ای که آن را صورتی بزرگ می نامیدند زندگی کردند. دیلن واقعاً اولین طرفدار گروه بود – تنهای که روح باندی آنها را جذب کرد و در آن پیشرفت کرد، حتی اگر واقعاً از پیوستن به آنها جدا نبود. نوارهای زیرزمین در آن روحیه باشگاهی رشد می کند، گروهی از دوستان که برای سرگرمی در تابستان 1967 پارازیت می کنند. همانطور که دیلن در آن زمان به رولینگ استون گفت، “این واقعاً راهی است که می توان عکس گرفت – در یک محیط آرام و آرام – در زیرزمین کسی. با پنجره های باز … و سگی که روی زمین دراز کشیده است.” این مکانی است. دیلن می‌دانست که به تنهایی نمی‌تواند به آن برسد.

به همین دلیل گروه نماد دوستی برای بسیاری از مردم بود. بیتلز در تلاش برای تبدیل شدن به گروه کمی احمق بود، حتی برای عکس‌های آخر خود لباس شخصیت می‌پوشید. صورتی بزرگ الهام گرفته از برگرد تا جایی که می توانید پروژه کنید بشنوید که جورج هریسون می گویدوقتی به آنها می آموزد “همه چیز باید بگذرد”، “احساس من در مورد احساسات بسیار است، می دانید، باندی.”

اما آهنگ های رابرتسون همیشه یک هسته تاریک داشتند. هیچ چیز در موسیقی پاپ مانند «شبی که دیکسی قدیمی را به پایین راندند» وجود نداشت، آهنگی درباره جنگ دهه 1960، نه جنگ 1860. این یکی از صریح ترین – و کمترین آرامش – آهنگ های ضد جنگ در دوران ویتنام است. مخاطبان اصلی گروه در سال 1969، جوانان آمریکایی در سن پیش نویس بودند. هیچ کس آنقدر بی گناه نبود که تصور کند این ترانه ای در حدود یک قرن گذشته است. همانطور که اسپرینگستین می گوید، “دیشب مرد مرغ را در فیلی منفجر کردند” از نبردهای جنگ داخلی به عنوان جزئیات استفاده می کند. خونریزی تنها راهی است که ویرجیل کین داستان خود را در یک جدول زمانی تاریخی قرار می دهد. رابرتسون آن را برای لوون نوشت تا بخواند، و لوون تنها صدایی است که واقعاً این کار را انجام داد.

بعد از آخرین والسرابرستون پروژه های سینمایی و یک حرفه انفرادی طولانی مدت را امتحان کرد، در حالی که بقیه گروه در نهایت بدون او دوباره جمع شدند و به تور رفتند. یکی از عجیب‌ترین اما بزرگ‌ترین فصل‌های زندگی او: او تصمیم گرفت ستاره سینما شود و در ژانویه 1977 با همسر روح خود مارتین اسکورسیزی نقل مکان کرد. چه تصویری: دو تا از بزرگترین رویاپردازان آمریکا در تمام دوران در هالیوود پنهان شده اند. همانطور که یکی از شرکای سابق اسکورسیزی در زندگی پیتر بیسکیند می گوید آسان سواران، گاوهای خشمگینحیف که مارتی همجنس گرا نبود. احتمالاً بهترین رابطه ای که او تا به حال داشته است، با رابی بوده است.» در این خانه هیچ مبلمانی وجود ندارد – آنها فقط پرده ها را روی پنجره ها قرار دادند و اتاق را عایق صدا کردند تا دنیای بیرون را بیرون ندهند. آنها ساعت ها در تاریکی، خون آشام های هالیوودی، تماشای فیلم و مصرف مواد مخدر در لانه گناه شخصی خود، بیدار ماندند. همانطور که رابرتسون گفت: “ما فقط دو مشکل داشتیم: چراغ ها و پرندگان.” کدام طرفدار فیلم یا راک دوست ندارد یک روز را در این خانه سپری کند؟ در نوع خود، به اندازه بیگ پینک رمانتیک است.

پرطرفدار

این یک طنز دردناک است که گروه با وجود سال ها گوش دادن به موسیقی جهانی که با هم ساخته بودند و گرمای غیرقابل انکار آنها با این همه رنجش به پایان رسید. شما می توانید این دوستی را در آهنگ هایی که رابرتسون برای آنها نوشته است بشنوید. آنجاست “بسی اسمیت” اغلب به عنوان اشاره ای به دهه 1970 رد می شود نوارهای زیرزمین اما داستانی زیبا از نحوه درهم تنیدگی موسیقی و دوستی که توسط رابرتسون و دانکو نوشته شده است. در اوفلیا وجود دارد، به اندازه کافی برای بچه ها مناسب است ماپت برای آواز خواندنیا “گرگ و میش” تک آهنگ گمشده اما فوق العاده 1975 با این نوحه: “گرگ و میش تنهاترین زمان روز است.”

جهان هنوز به این آهنگ ها گوش می دهد تا پژواک این دوستی را که ما رویاها و آرزوهایمان را در سر می پرورانیم، این داستان، این روح و این زیرزمین را بشنود. در آهنگ ها و گیتار رابی رابرتسون، روحیه ای از جامعه را می شنویم که همه ما دوست داریم به آن زندگی کنیم. طنین دردناک در موسیقی این است که اجرای عدالت برای کسی آسان نبوده است – حتی برای گروهی که آن را ساخته است.

Related Post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *